تحقیق و پژوهش روان شناسی

این وبلاگ با هدف علمی و پژوهشی ایجاد شده است و کلیه مطالب مرتبط با روان شناسی را ارائه می دهد.

تحقیق و پژوهش روان شناسی

این وبلاگ با هدف علمی و پژوهشی ایجاد شده است و کلیه مطالب مرتبط با روان شناسی را ارائه می دهد.

۶ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

 

یکی از روان شناسانی که در حوزه روان شناسی دین فعالیت داشته است می توان از ویکتور فرانکل نام برد. وی متولد سال 1905 در اتریش می باشد. ایشان پیرو مکتب  اصالت وجود، هستی گرا و اگزیستانسیالیسم است که مکتب روان شناسی لوگوگرافی یا معنا درمانی که امروزه یکی از مکاتب مطرح روان شناسی جهان است را بنیان نهاد. وی معتقد بود اختلال عاطفی را حاصل عدم توانایی مرگ در یافتن معنا برای زندگی دانست.

فرانکل با ابتنا روان درمانی بر معنی درمانی هستی گرایانه، یکی از بزرگترین گام ها را در علم روان شناسی برداشته است. رهانیدن انسان از فرورفتگی صرف در چنگال غریزه و اجداد مادون انسانی و باور وجود او و معانی صرفا انسانی در وجود او از مهم ترین دستاوردهایی است که روان شناسی بدست آورده است.

بنابر اصول لوگوتراپی، تلاش برای یافتن معنی در زندگی اساسی ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی او است.  لذا معنا جویی بعنوان نیرویی متضاد با "لذت طلبی" فرویدی و "قدرت طلبی" آدلری، اولین پایه معنی درمانی بشمار می آید. از آنجا که "معنای بی پایان زندگی، رنج و محرومیت و مرگ را نیز فرا می گیرد، در واقع همین لحظات سخت است که ارزش درونی هر فرد را محک میزند." به عبارت دیگر، اگر زندگی دارای مفهومی باشد، رنج هم باید معنا داشته باشد و اساسا زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد، پس نباید رنج و مرگ را امری مذموم شمرد و برای از بین بردن آن تلاش کرد بلکه میبایست جایگاه واقعی هر یک را شناخت و آن را در جایگاه خود پذیرفت.

معنی جویی در وجود بشر نهفته است ولی آیا زندگی را معنایی هست؟ آیا می توان از معنی زندگی تعریف روشنی ارائه داد؟ واقع آن است که بر مبنای نظریه فرانکل، باور معنای زندگی"اشراقی" است که بر زندگی هر فردی می تابد و اگر فرد نسبت به آن هشیار باشد زندگیش را روشن خواهد کرد. کسی نمی تواند به زندگی دیگری معنا بخشد زیرا "معنای زندگی امری شخصی است نه عام، لذا هر انسانی باید خود بدنبال یافتن معنای زندگی خود باشد."

"بنابراین اساس ، انسان آن کس نیست که می پرسد "معنای زندگی" چیست، بلکه کسی است که این پرسش از او می شود."

مهم ترین اصل در روان شناسی هستی گرایی "وقوف انسان به خویشتن" خود است. این خودآگاهی و وقوف هردو ساحت وجودی او را فرا می گیرد و در سایه این هوشیاری به خود واقعی (actual) آنچه هست و فاصله ای که با خود حقیقی (آنچه باید و می تواند باشد) دارد در یک خودبرانگیختگی تلاش می کند تا با انتخاب روش هایی به "خود حقیقی" خود نزدیکتر شود و این یعنی معنا بخشیدن به زندگی که از مهم ترین دغدغه های انسان و روانشناسی اگزیستانسیالیسم است. به هر میزان که آدمی وقوف بیشتر و عمیق تری به ساحت های وجودی خود پیدا کند، به همان اندازه نیز دامنه اختیار او در گزینش راهکارهای مناسب و مفید افزایش می یابد، مسئولیت پذیری او بیشتر می شود و در نتیجه اضطراب وجودی او نیز در پذیرش این مسئولیت شدت می بابد.

تحقق معنای زندگی از سه راه ممکن است:

1-انجام کاری ارزشمند

کسب تجربه های والایی چون برخورد با شگفتی های طبیعت و فرهنگ و... و یا درک فردی دیگر، یعنی عشق ورزیدن به او

2-تحمل درد و رنج

میدانیم که بر مبنای اندیشه اگزیستانسیالیستی، پدیده عشق(Love) و پدیده رنج (Suffering) هر دو پدیده هایی خاص انسان هستند.

عشق امری شهودی است و همواره با کسی یا چیزی بی همتا و ویژه سروکار دارد. از اعماق ناهوشیار روحانی ریشه می گیرد و تنها راهی است که ازطریق آن می توان به اعماق وجودی انسانی دیگر دست یافت.

رنج نیز گرچه گریز ناپذیر است و "از سر جبر به سراغ انسان می آید" درمان ناپذیر است و در زندگی بشر قابل ریشه کن شدن نیست ولی از مهم ترین مسائل و دغدغه های آدمی است. در واقع رنج از پایان علم آغاز می شود زیرا یا علی الاصول علم را توانایی حل آن نیست(مثل مرگ) و یا امکانات فعلی فناوری قدرت چاره اندیشی ندارد (مثل برخی از بیماری ها مثل سرطان) این سخن بدان معناست که رنج، سرنوشت آدمی و همزاد و همراه اوست که گریز و گزیری از آن نیست. خداوند متعال در قرآن کریم تصریح دارد"لقد خلقنا الانسان فی کبد" (همانا نوع انسان را در رنج و مشقت آفریدیم.)

درحالیکه اگر آدمی بداند چرا و برای چه رنج می کشد و پاسخی واقعی به شرایط موجود بدهد به سمت "عمیق ترین و ژرف ترین معنای زندگی و برترین ارزش ها رهنمون می شود." در این حالت نه تنها رنج آزاردهنده نیست بلکه وسیله ای است برای هدایت به سمت کمال معنوی و در واقع همین لحظات سخت است که ارزش درونی هر فرد را محک میزند و وقتی"رنج بردن فرصت های پنهانی و نادر برای دست یابی به کمال دارد" یعنی نه تنها مذموم نیست بلکه آثار مثبت بسیاری نیز دارد. به دیگر سخن می توان گفت بر مبنای نظر فرانکل هر شری در نظام کل عالم، خیری در خود نهفته دارد. در حقیقت دوگونه پاسخی که به رنج داده می شود، بستگی به تلقی فرد از زندگی و محیط پیرامون او دارد. چگونگی برخورد آدمی هنگام رنج بردن هم به آن معنا می دهد و هم این معنای رنج، معنای زندگی وی را عوض می کند. اگر آدمی خود را در زندگی هدفمند ببیند، صاحب کرامت و حرمت در زندگی می گردد و لذا در رویارویی با تاثیرات محیط همواره آزادی معنوی خود را حفظ می کند و حق گزینش عمل را از دست نمی دهد.

شخصی که خود را اسیر عوامل و شرایط محیطی اعم از زیستی، روان شناسی یا جامعه شناسی آن هم به صورت تصادفی می انگارد قهرا از آزادی خود بر گزینش شیوه مواجهه با رنج چشم پوشیده و همواره خود را در تنگنا و فشار می بیند و هر امری برای او آزاردهنده تلقی می شود. نه در شادی ها و خوشی ها حفظ تعادل می کند و نه در سختی ها تاب مقاومت دارد. در شادمانی ها غرق در خرسندی گشته، به زمین و زمان، مباهات و فخر می فروشد، در رنج ها و ناکامی ها از جهان و جهانیان قطع امید کرده به یاس و نا امیدی می گراید. حال آنکه این فراز و نشیب این بالا و پایین شدن  ها همه برای آن است که به هیچ کدام دل نبازی که هر دو گذرایند:" لکی لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم"(تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می رسد دلشاد(مغرور) نگردید.) پاسخ هستی گرایی"تکیه بر زمان حال است هر چند گذرا باشد" زیرا آنچه در زندگی واقعا از کف می رود امکانات و توانایی هاست. معنی درمانی، با عطف توجه به گذرایی هستی و وجود انسانی، بجای بدبینی و انزوا، انسان را به تلاش و فعالیت فرا می خواند. بدبین کسی است که هرروز با ترس و اندوه به تقویم خود چشم دوخته، برگی از آن را جدا می کند و با جداکردن هر برگ به پایان رسیدن تدریجی تقویم را انتظار می کشد. اما فردی که به زندگی از دیدگاه فعالانه می نگرد، نه تنها برگ های کنده شده تقویم زندگی را دور نمی ریزد بلکه بر پشت هر یک از آن ها یادداشت مهمی نیز می نگارد تا بتدریج تقویم زندگی اش از "ناشده ها" و "ناکرده ها" به "شده ها"و "کرده ها" تبدیل شود.

پس او نقش خود را در زندگی فعالانه ایفا کرده و از عمر پشت سر گذاشته خود شادمان است. بنابراین چنین گذشته ای نمی تواند موجب غبطه ها و رشک ها باشد. از اساسی ترین رنج های آدمی، مرگ و جاودانگی است زیرا در جریان زندگی همواره خود را در حال گذر میان دو عدم -گذشته ای که از دست رفته و آینده ای که هنوز نیامده است- حس می کند"و تنها چیزی که برایش وجود دارد "لحظه" زمان "حال" است. آخرین فرآیند در جریان حیات مرگ است. در مرگ که در برگیرنده همه حوادث و جریانات گذشته فرد است جسم و فکر (روح) از دسترس فرد بیرون رفته و تغییر ناپذیر می گردد. همانگونه که انسان با نهادن خیری در گذشته آن را واقعیت بخشیده از خطر گذرا بودن می رهاند. همانطور هم در لحظه مرگ خود را به واقعیت مبدل می کند و به ابدیت می پیوندد. پس تولد و آغاز حیات به معنای واقعیت یافتن نیست بلکه مرگ چنین امری را تحقق می بخشد. چرا که"خویشتن انسان یک "بودن" نیست بلکه یک "شدن" است و این "شدن" هنگامی کامل می شود که زندگی به کمال یا "مرگ" آراسته گردد." گویی که مرگ آخرین مرز "حال" برای پیوستن به ابدیت است. زیرا گرچه مهر پایانی است بر همه استعدادها و توانایی ها، در عین حال سند معتبری است برای جاودانه شدن آدمی و در واقع" در لحظه مرگ است که آدمی "خویشتن" خود را خلق می کند." و با پیوستن به ابدیت باقی می شود.

3-آزادی

آزادی یکی از اساسی ترین پدیدارهای انسان است که نشانگر " توانایی های آدمی برای جدا کردن خویشتن او از خود است." یعنی آدمی می تواند فارغ از قید و بند شرایط در برابر مسائل و موانعی که با آن ها مواجه می شود، اتخاذ موضع کند و در واقع تصمیم بگیرد که تسلیم شود تا شرایط سرنوشتش را تعیین کنند یا ایستادگی نماید و بر آن ها غلبه یابد تا پا به بعد انسانی بگذارد.

از آنجا که فرانکل در روان درمانی خود همواره بر"معنا جویی" تاکید دارد، دین را نیز در همین راستا تعریف می کند: "دین تکاپوی بشر برای یافتن معنایی غایی یا نهایی در زندگی است."

یعنی رفتن به سمت دین برخاسته از درون فرد است و او بسوی انتخاب دین حرکت می کند نه اینکه چیزی او را به این امر وا داشته باشد. به بیان دیگر دین باوری نه تنها از سر جبر نیست که در این صورت"دین پنداری واهی می گردد" بلکه در نهایت آزادی و از سر مسئولیت پذیری است و این در مورد همه انسان ها صادق است زیرا "یک احساس مذهبی عمیق و ریشه دار در اعماق ضمیر ناهشیار (یا شعور باطن) همه انسان ها وجود دارد."

بنابراین احساسات دینی اموری عارضی و تحمیل شده از بیرون نیست بلکه ریشه در ناهوشیار روحانی ما دارد و این بدان معنی است که بر اساس برداشت خاصی از نظریه فطرت می توان گفت احساسات دینی از نظرگاه فرانکل، فطریند. یعنی دین داری امری ثانوی نیست که طی فرآیندی خاص حاصل شده باشد بلکه نهاد آن در درون آدمی ریشه دارد.

نگرش فرانکل به تعارض احتمالی بین علم و دین برگرفته از یک باور کلی است به این مضمون که در اغلب زمینه هایی که ایهام تناقض و تعارض میان علم و دین ایجاد شده است مرور زمان ثابت کرده که چنین تناقضی هرگز وجود خارجی و واقعی نداشته است زیرا که همگامی عملی آن دو به اثبات رسیده است و در واقع هیچ تناقضی یا تنافری در کار نیست لذا هیچگاه نباید از تعارض ظاهری هراسید و همواره (آزادی پژوهش های علمی باید این خطر را که یافته هایش ممکن است مخالف و متضاد با باورها و اعتقادات دینی باشد، بپذیرد زیرا هر یک از علوم مقطعی از واقعیت را نمایش می دهند و این تناقضات ظاهری، واقعیت را نقض نمی کند و قبول یکی مستلزم نفی دیگری نیست.)

منابع:

صدیقه ذاکر، ژورنال قبسات، 1377 شماره های 8و9

فرانکل ویکتور، انسان در جستجوی معنا، ترجمه دکتر نهضت فرنودی، مهین میلانی، تهران انتشارات درسا

 

 

  • معصومه ابوالفضلی

ژورنال علمی یا ژورنال آکادمیک نشریه ای است که به صورت منظم پژوهش هایی را در زمینه یک رشته دانشگاهی خاص با استفاده از داوری همتا منتشر می کند .
محتویات این نشریات در قالب مقاله عرضه شده و غالباً شامل تحقیقات دسته اول، مقالات مروری و نقد کتاب است. به گفته نخستین سردبیر نشریه دانشگاهی جهان هنری اولد نبرگ هدف یک نشریه دانشگاهی :"دادن فرصتی به محققان در اثر گذاشتن بر دانش دیگران، مشارکت در بهبود دانش و دستیابی به تکامل فلسفی و علمی است ."
ژورنال های علمی با چاپ مقالات و نتایج پژوهش های سراسر جهان به ایجاد ساختار نظام مند در علم کمک می‌کنند.
 در کشور ایران ژورنال های علمی باید از وزارت علوم مجوز دریافت نمایند .در حال حاضر حدود ۲۵۰۰ ژورنال علمی در در کشور مجوز دارند. از بین این ژورنال ها ۱۵۰۰ ژورنال  توسط دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های سراسر کشور منتشر می شوند.
در اینجا به فهرست چند ژورنال علمی که در خصوص روانشناسی دین به فعالیت می‌پردازند اشاره و در پایان به آدرس سایت هایی که می توان به این ژورنال ها دست یافت اشاره می‌شود.
۱- فصلنامه روانشناسی و دین وابسته به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی
 ۲- مجله روانشناسی فرهنگی وابسته به سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها
 ۳ -فصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی وابسته به پژوهشگاه حوزه و دانشگاه 
۴-مجله پژوهش های روانشناسی اسلامی وابسته به جامعه المصطفی 
۵- نشریه مطالعات روانشناسی با رویکرد اسلامی وابسته به جامعه المصطفی 
۶-مجله مطالعات فقه تربیتی وابسته به جامعه المصطفی
۷_  پژوهشنامه روانشناسی اسلامی وابسته به پژوهشگاه قرآن و حدیث
۸_ روانشناسی ارزشهای اخلاق اسلامی وابسته به دانشگاه پیام نور 
۹-پژوهش در دین و سلامت
 ۱۰-دوفصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی
۱۱- پژوهشنامه روانشناسی مثبت وابسته به دانشگاه اصفهان
 ۱۲-اسلام و پژوهش های تربیتی وابسته به موسسه امام خمینی 
۱۳-فصلنامه قبسات 
۱۴- فصلنامه اسلام و روانشناسی
در پایان به آدرس سایت هایی که می توان این ژورنال  ها را در آنجا  یافت اشاره می شود.
1_magiran.com
2_noor mags.ir
3-journals.sbmu.ac.ir
4-ravanshenasi.nashriyat.ir
5-civilica.com
6-elmea.com
7_shahroodut.ac.ir
8-qabasat.iict.ac.ir
9-islamicpsy.rihu.ac.ir
10-bou.ac.ir
11-ensani.ir
12-sid.ir

  • معصومه ابوالفضلی

یکی از غریب ترین و مسحور کننده ترین جنبه‌های اندیشه نیچه شور و شوق مداومش  برای مفهومی بودکه از آن ( عشق به سرنوشت ) یاد می کرد.مطلبی که از عبارت لاتین گرفته بود( پذیرش راسخانه و مشتاقانه هر آن چیزی که در زندگی برافراد گذشته  است. )

انسان عاشق بر سرنوشت دنبال این نیست که چیزی را از گذشته خود پاک  کند بلکه  آنچه را که رخ داده از بد و خوب ،خبط ها و خردورزی ها را با قدرت و آغوش بازحق شناسی و نوعی شور مستی می پذیرد.

این تمرداز دستکاری و روتوش کردن گذشته در  بسیاری از آثار نیچه به منزله یک فضیلت اعلام می شود.

در کتاب( اندیشه طربناک) که در دوره ای از سختی و عسرت شخصی این فیلسوف خلق شده است  نیچه می نویسد:" می‌خواهم بیشتر و بیشتر بیاموزم تا در ضرورت  جز زیبایی چیزی نبینم آن گاه از مردمی خواهم شد که جمال می‌آفریند."

مهر به سرنوشت

"بگذار از این به بعد این عشق من باشد؛ من بر زشتی لشکر نخواهم آراست، متهم نخواهم کرد، حتی اتهام زنان را نشان نمی کنم .تنها کار سلبی من چشم برگرداندن است و سرانجام آرزویم این است که روزی از آری گویان  شوم."

 نیچه چند سال بعد در   ECCE HOMOنوشت: دستور من برای نیل به عظمت عشق به  سرنوشت است. اینکه هیچ چیز را  چه در گذشته یا  آینده و یا در ابدیت طور دیگر نخواهیم.و نه تسلیم درهنگام ضرورت ونه پنهان داشتن آن،بلکه عشق به آن.

در بیشتر جنبه های زندگی  اغلب اوقات ما برعکس عمل می‌کنیم. وقت زیادی صرف شمردن خطاهایمان می شود و نسبت به آن ها  و پیچش سرنوشت افسوس می خوریم؛و معمولا در برابر هر چیزی که از تسلیم و رضا نشانه ای داشته باشد جبهه می گیریم وقصد می کنیم که  سیاست و اقتصاد و مسیر تاریخ ... تغییر داده و بهتر شویم و لازمه این امر  خودمان  این است که خودمان در گذشته جمعی بی عمل نباشیم .

نیچه نیز  خودش در بعضی از احوال خود این سرنوشت را می شناخت. نیچه در آثارش تاکید بر اثبات خود ابتکار عمل کم نیست . عبارت: "اراده معطوف به قدرت تجلی   همین سرزندگی و چیرگی بر موانع  می باشد. " لذا برای بسر آوردن زندگی خوب باید تعداد زیادی از عقاید متضاد را کنار همدیگر را مدیریت کنیم . ما به اندیشه ای نیاز داریم که زخم ها را بهبود بخشد.

 نیچه از ما نمی خواهد در قابل تسلیم و رضای شکوهمند واراده بخرج دادن و تلاش یکی را انتخاب کنید بر اساس موقعیت ، حرکت‌ فکری و فرهنگی بعدی را انتخاب کنیم . او در نظر دارد که جعبه ابزار ذهن ما بیشتر از یک  دست افزار داشته باشد.  بعضی موقعیت ها  بطور  خاص کار با فلسفه مبتنی بر اراده، پیش می رود. ودربعضی موارد  باید قبول کنیم و با گریز ناپذیری نجنگیم .

درزندگی نیچه  چیزهایی بود که تلاش می کرد آنهارا تغییر  دهد وبر آنها چیره شود از محدویت خانواده در آلمان  به کوههای آلپ  سوئیس فرارکرد. تلاش کرد از تنگ نظری هیات علمی فرار کند و به دنبال نویسنده مستقل بودن رفت ،به دنبال همسری بود که معشوق باشد و هم همسفر روح.ولی در بسیاری از پروژه‌های خودسازی شکست خورد . نحوه افکاروالدین و اطرافیان اورا آزارمی داد.فروش  کتابهایش بسیار بد بود و وضعیت اقتصادی او بسیار  افتضاح بود.ودر بسیاری از موارد حسرت انجام کارهای  گذشته  خود را می خورد  و با اگر های فراوانی (IF ONLY) را عنوان  می کرد. مانند اگر قلمم مردم پسندتر بود ،اگر در فرانسه  به دنیا آمده بودم و....

سیری در اندیشه نیچه (عشق به سرنوشت )برگرفته از کانال مدرسه زندگی فارسی

بخاطر همین افکار که خراش و فرسایش  روحی بود ،که نهایتا اندیشه مهر به سرنوشت آرام  آرام برای نیچه متقاعد کننده شد ،تسلیم و رضا  چیزی بود که لازم داشت  پس از ساعت‌ها  خویشتن کشتن و خود خوری عقل از سرش نپرد .

این اندیشه ای است که ما ساعت چهار صبح لازم داریم تا ذهن را آرام  کنیم در حالی که از نیمه شب درحال پیچش درد با خودش می باشد.

این اندیشه ای است که یک روح آزرده می تواند  باکمک آن  می تواند با اولین  پرتو خورشید  رو برو شود .در اوج حالت تسلیم و رضا متوجه می‌شود  که اوضاع نمی توانست جور دیگری باشد زیرا هرجور که هستیم و باشیم در شبکه ای در هم  تنیده از وقایع و شرایط نوشته شده  زندگی می کنیم  با تولد ما شروع شده و ما از تغییر  آن  ناتوان هستیم . آن وقت در برابر اتفاق  هایی که افتاده اعم ازتلخ و یا شیرین  تسلیم بوده  متعهد  شویم وبا ویرانگری  نخواهیم اوضاع  بصورت دیگری پیش رود .اگر فاجعه  بوده ما از مبدا بسوی مقصد  پیش رفتیم درآن صورت  باغم و خلسه ای خیس از اشک به  تمام زندگی اعم از لحظات  وحشتناک  و یا ناب نادر آن  یک آری( YES ) جانانه می گوییم . نیچه در نامه ای که در تابستان سال ۱۸۸۲برای دوستش فرستاد سعی کرد این حالت رضا را توصیف کند که یاد گرفته بود تا از عذاب ها رهایی یابد :"من  در حال  تسلیم  دربرابر  قضا و قدر هستم و نامش را مهر سرنوشت گذاشته ام  آن طور که راضی  هستم در میان آرواره های شیر  بجهم "و این جایی است که پس از کلی حسرت ما هم باید یاد بگیریم گاهی به نیچه  ملحق شویم ‌.

  • معصومه ابوالفضلی

کتاب کسوف خداوند نوشته مارتین بوبر و با مقدمه رابرت  ام سلتزر و ترجمه آقایان عباس کاشف و ابوتراب سهراب در ۱۸۴ صفحه توسط نشر فرزان روز به زیور طبع آراسته شده است.

 موضوع اصلی این کتاب که مجموعه نه سخنرانی آقای مارتین بوبر فیلسوف اتریشی در دانشگاه‌های آمریکا در سال ۱۹۵۱ با موضوع رابطه دین و فلسفه ایراد شده است که عناوین زیر مجموعه آن عبارتند از: گزارش در ارتباط با دو گفتگو، دین و واقعیت دین ، فلسفه عشق الهی ، ایده الوهیت، دین و تفکر مدرن، دین و اخلاق ،درباره تعلیق عنصر اخلاق، خدا و روح انسان و پاسخ کارل گوستاو یونگ می‌باشد.

وی معتقد است خداوند از چشم ما مستور است وی کسوف خداوند را کسوف نور الهی می نامد و می‌گوید در واقع مشخصه برهه‌ای تاریخی که اینک جهان از سر می گذراند درست مانند کسوف خورشید که چیزی بین خورشید و خود ما قائل می شود ،نه آنکه در نفس خورشید واقع گردد. لذا نام کتاب را کسوف خداوند نام نهاد و در واقع این نظریه بوبر در مقابل نظریه نیچه که عصر خود را از عصر مرگ خدا نامیده بود قرار دارد.

 معتقد است که عدم توانایی ما برای داخل شدن در گفتگوی راستین با یکدیگر منبعث از عدم اعتماد به یکدیگر است و به خاطر این عدم اعتماد خداوند از چشم ما پنهان شده است. نگرانی عمده بوبر برگرفته از نبود بعد اخلاقی و روحانی در ابعاد گوناگون زندگی انسان اعم از زندگی اجتماعی سیاسی و اقتصادی عصر خود است

بوبردر این سخنرانی ها علل دوری انسان از خداوند را از دیدگاه فلسفی بیان کرده است . در فلسفه بوبر خداوند تویی ازلی است که تو های دیگر از آن نشأت می‌گیرند و کشف واقعیت روزمره از طریق گفتگو با تو ازلی  و مطلق است.

در بخش دین و اخلاق فراگیرترین بحث تاریخی بوبر در کتاب کسوف خداوند درباره کوشش در جهت مرتبط ساختن تمایز بین خیر و شر با حقیقت مطلق می باشد

 در بخش دین و فلسفه: اشکال تمایز ذاتی قائل بین دو حوزه فلسفه و حوزه دین و در عین حال روش صحیح فائق آمدن بر این اشکال هنگامی بر ما به خوبی آشکار می شود که دو شخصیت که هر یک نماینده یکی از این حوزه ها بودند یعنی اپیکور و بودا را برای کشف وجوه افتراق آنها مقابل هم قرار دهیم. در بخش گزارشی درباره گفتگو در تبیین این نظریه است که دین احساسی در روح انسان نیست بلکه مدخلی به واقعیت است،مدخلی  به کل واقعیت بی تلخیص و اختصار.

بوبر در پرداختن به نظرات کارل گوستاو یونگ توجه خود را بر اشارات مابعد طبیعی روانشناسی دین از نظر یونگ متمرکز می سازد . بوبرعامل وحی را اینگونه تعریف می کند که جوهر انسانی بر اساس بر اثر اصابت آتش معنوی ذوب می گردد و ماحصل آن کلام یا بیانی است که از نظر مفهوم و شکل و دریافت و بیان انسانی است که معهذا شاهد ی صادق بر وجود آن ذاتی است که منشاء آن است وبر مشیت او دلالت می‌کند.

 وی در بیان خود تحت عنوان عشق الهی و ایده الوهیت دریافت کوهن را که شخص اصولاً می‌تواند خداوند را فقط در حیز آرمانی دوست بدارد مورد انتقاد قرار می‌دهد و بیان می دارد که عشق رابطه ای است که بین دو شخص حقیقی به وجود می آید پیش از آن که توسط یکی از آنها به تصور آید.

 در کتاب کسوف خداوند بیشتر توجه بوبر معطوف به شدت بی اعتنایی و تعرض اندیشه مدرن نسبت به اولویت تماس با توی الهی می‌باشد .

کتاب کسوف مجموعه مقالاتی است که طی آن بوبر برداشت مبتنی بر گفتگو و خود را در تقابل با بعضی از مهم‌ترین جریان جریان‌های فکری قرن بیستم قاره اروپا از جمله جریان‌های نوکانتی و اگزیستانسیالیزم و روان درمانی قرار می‌دهد.

کلیپی در مورد کتاب کسوف خداوند

دریافت

  • معصومه ابوالفضلی

مفهوم خدا با توجه به نوع آفرینش آدمی و حس پرستش ، بطور ذاتی در وجود هر انسانی به ودیعه گذاشته شده است . حس خداجویی مانند حس زیبا شناسی و زیبایی دوستی فطری است و به استدلال نیاز ندارد .

آنچه از کیفیت مفهوم خدا و وجود روحانی او نزد کودکان به دست می‌آید با خصوصیاتی بر خود محور بودن و نیز تفکر دینی آنان مطابقت دارد . علاقه طبیعی آنها این است که به موجودات مجرد با همان عینک همیشگی نگاه کنند البته باید محدودیت های آنان در تجارب به زندگی بشری و عدم درک دقیق مسائل را بدان افزود .

الفاظ متشابه به کار رفته در معارف دینی که آنان را به سوی مادی انگاری خدا سوق می‌دهد عامل موثر دیگری که در فهم مذهبی آنهاست مانند آنکه خدا دست دارد ،صحبت می‌کند، بر تخت تکیه  می‌زند، امر و نهی می‌کند، به اعمال ما می‌نگرد و از این قبیل که کودکان را وادار به تفاسیر خودمحورانه در سطح تفکر عینی خویش می نماید. مجموعه این عوامل باعث می گردد تا کودک به نوعی انسان انگاری درباره شخصیت خداوند روی آورد.

در تحقیقاتی که از چند نفر از کودکان ۳ تا ۶ سال تهرانی در خصوص مفهوم خدا سوالاتی شده است این مفاهیم تبیین می‌شود. این کودکان در پاسخ به سوالات طرح شده درباره خدا ، شکل ، مکان و خصوصیات او از نظر درک و بیان مفاهیم ناتوان می‌باشند تصور خام مادی و انسان گونه آنان از خدا را می توان در پاسخ ها دریافت. تعداد قابل توجهی ادعا کردند که خدا را می توان دید اکثریت کسانی که این ادعا را رد کرده‌اند دلایل خود را دوری آنها از خدا و اینکه خدا در آسمان ها است بیان داشتند که این دلایل نشانگر قابل رویت بودن خود را نزد آنان است. وقتی که از آن‌ها پرسیده شد که آیا با دوربین قوی می توان خدا رادید بیش از پیش از نیمی از آنان پاسخ مثبت داده اند و بقیه نیز دلایل خود را نداشتن دوربین یا بالاتر بودن خدا دانستند.

پاسخ‌های کودکان به این سوال که آیا با سوار شدن بر موشک می‌توانند خدا رادید مشابه سوال پیش این است که در مجموع تصور مادی و قابل رویت بودن خدا را می‌توان از آن نتیجه گرفت. ۹۰ درصد آنان اگر چه در پاسخ به سوال آیا خدا در همه جا هست پاسخ مثبت داده‌اند اما در پاسخ به این سوال که آیا در جاهای خاص نیز هست ۶۰ درصد پاسخ منفی یا نمیدانم  داده‌اند و این نشانگر ناتوانی و عدم ثبات ذهنی کودکان این مقطع سنی در اثبات آنچه اظهار می‌دارند است.

در تحقیقاتی که هارمز در مورد ۴۸ هزار نفر از کودکان ۳ تا ۶ ساله و بالاتربراسا س تحلیل نقاشی انجام داد سه دوره رشد دینی برای کودکان مشخص می‌کند که این سه دوره عبارتند از :

الف- دوره دینی داستان های پریان( از ۳ تا ۶ سالگی)

ب دوره واقعی از( ۷ تا ۱۲ سالگی)

چ - دوره فردی از ( ۱۲ سالگی به بعد)

کودکان در این مرحله اول خدا را به عنوان یک پادشاه و سلطان تصور می‌کنند. آنان می‌پندارند که خداوند در خانه ای شبیه ابر به شکل حیوان و شناور در آسمانها زندگی می کنند برای کودکان زیر ۶ سال خدا موجود خیالی و غول پیکر است با این تفاوت که او بزرگ تر و عظیم تر است و کودکان از او می ترسند کودکان از ۳ سالگی به بعد علاقه زیادی به دعا و سرودهای مذهبی پیدا می کنند . از ۴ سالگی به بعد کودکان به موضوعات مذهبی علاقه مند می شوند . آنها عاشق دعا، نماز و نیایش اند و دوست دارند برای آنها داستان هایی در مورد خدا و پیامبران گفته شود.

در پژوهش نادری و سیف نراقی در سال۱۳۷۲ برروی کودکان۳ تا ۶ سال نشان می‌دهد که آنان سوالات مربوط به خدا را درست درک نکرده یا تصور مادی از خدا دارند. کودکان در این سنین خدا را قابل رویت و قابل تشبیه به انسان می دانند.

کودک برای خدا ، دست ،پا و صورت متصور است .برای او خانه ای در بهشت تصویر می کند از انجا به کارهای ما نگاه کرده و مواظب ماست .

در حدود 3 یا 4 سالگی بچه ها نام خدا را یاد می گیرند. در نظر وی ابتدا مادر و پدر قوی ترین تکیه گاه به نظر می رسد ولیکن پس از انکه این مساله در ذهن وی مخدوش شد به دنبال قوی ترین فرد می باشد لذا می پرسد که چه کسی قوی ترین فرد است .

از چهار سالگی به بعد کنجکاوی سبب می شود وی با حقایقی درباره جهان هستی آشنا شود و این آشنایی سبب مبدا جویی و قبول خداوند خواهد شد در نتیجه این مرحله را سن طبیعی برای پذیرش خدا دانسته اند .

در کودکان 3 تا 6 ساله ، تفکر دینی ماهیتی سحری و افسانه ای دارد و در برخورد آن با معارف دینی همان تصوری است که ار افسانه ها و داستانهای خیالی دارد .

کودک 5 ساله به آوردن خدا به جهان زندگی روزمره خود گرایش دارد ، ولی کودک 6 ساله به آسانی می فهمد که خدا خالق جهان است و این اوج دوره ای است که کودک به قدرت خالق علاقه مند است .

رونالد گلد من یکی از پژوهشگران رشد دینی در سال 1960 در نظریه خود سه دوره رشد دینی برای کودکان مطرح نموده است :

  1. دوره تفکر مذهبی شهودی (7 تا 8 سالگی )
  2. دوره تفکر مذهبی عینی(8 تا 13 سالگی)
  3. دوره تفکر مذهبی صوری 13 سالگی به بعد

براساس این نظریه کودکان 3 تا 6 ساله در مرحله تفکر مذهبی شهودی قرار می گیرند .

 

منابع :

  1. حیدری ابهری ، غلامرضا ، خداشناسی قرآنی کودکان ، قم ، نشر جمال ، 1386
  2. قایمی،علی ،پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان ، شیراز ، انتشارات پزمان ،1364
  3. ادیب ، مریم ، تربیت دینی کودکان و نو جوانان ، تهران ، نشر منادی تربیت ،1390
  • معصومه ابوالفضلی

  • معصومه ابوالفضلی