دریافت
عنوان: گزارشی از کتاب روان شناسی دعا و نیایش
حجم: 2.56 مگابایت
دریافت
عنوان: گزارشی از کتاب روان شناسی دعا و نیایش
حجم: 2.56 مگابایت
اینجانب معصومه ابوالفضلی دانشجوی رشته روانشناسی هستم. آنچه ذهن مرا به خود مشغول کرده بود به شرح زیر می باشد:
همواره رفتار کودکان و خواسته ها و آرزوی های آن ها توجه مرا جلب میکرد و با پرسش از هر کدام از آن ها در مورد خواسته و آرزوهایشان با شنیدن نظرات مختلف آنها بسیار متاثر شدم ، به همین دلیل توجهم به این مساله بیشتر جلب شد و برآن شدم با طرح یک نظر سنجی از رده سنی خاصی از کودکان و نوآموزان، خواسته های آن ها را دسته بندی کنم . طرح این نظر سنجی بشرح زیر است:
"یست و پنج نفر از نوآموزان و کودکان پیش دبستانی رده سنی بین چهار تا شش سال روستای رییسی" در مورد اینکه در حال حاضر چه خواسته ای از خداوند دارند ؟ پاسخ های آنها به شرح ذیل دسته بندی شد:
سلامتی پدر و مادر
شفای بیماری پدر بزرگ
شفای بیماری مادر بزرگ
ازبین رفتن بیماری کرونا و بازگشت به حالت عادی زندگی
دریافت جایزه
دریافت اسباب بازی ( ماشین بزرگ،عروسک بزرگ،چادر مسافرتی )
در تعریف جهانی شدن اتفاق نظری میان متفکران وجود ندارد. برخی آن را وابستگی دولت های ملی به یکدیگر ، برخی تعمیق کنش با فاصله کردند و برخی نیز این مفهوم به هم فشرده شده جهان هم به تراکم آگاهی نسبت به جهان به عنوان یک کل دلالت دارد و و گاه آن را فرایندی دانستند که منجر به منطقه زدایی می گردد .وجه مشترک همه نظریه ها کاهش یا حذف اصل مکان و زمان در اینجا جهانی شدن را تشکیل و بسته جهانی جدید و اضافه شدن آن به جهان زندگی تعریف می شود. منظور از جهان زندگی مجموعهای از عناصر است که شامل کنشگران ای که با یکدیگر در ارتباط هستند .به علاوه هر شی دیگری که کنشگران با آن رابطه برقرار می کنند و به آن معنایی نسبت می دهند.
برقراری مناسبات با محیط مجموعهای از تاویل و تعبیر استوار است که کنشگر از گذر آن ها واقعیت را ادراک می کند و به آن معنایی می دهد و به تبع آن عمل می کند
جهانی شدن با دگرگون سازی شرایط و تخریب منابع سنتی هویت فرایندهویت سازی را در جهان کنونی با مشکل روبرو شده است و صاحبان هویتهای مختلف را به چالش کشانده است در این عصر،دیگر جامعه و سرزمینی خاص تعیین کننده نهایی هویت افراد نیست وفرددر یک فضای آکنده از اطلاعات قرار دارد و به طور مداوم با هویت های کاذب و بی اصالت روبرو است.
به نظر می رسد که دین داری و هویت دینی امری پذیرفته شده از سویی دانشمندان و متفکران میباشد. این دیدگاه ریشه در تفکرات و نظریه های جامعه شناسان مختلف از جمله دورکیم ،وبر،هانتینگتون و... داشته است .دین مهمترین منبع برای هویت و معنا بخشی است چرا که به پرسشهای بنیادین پاسخ میدهد و به زندگی جهت و وحدت اعتقادی ایجاد میکند ساموئل هانتینگتون معتقد است دین برای کسانی که با پرسش هایی از این دست روبرو هستند که من کیستم ؟به کجا تعلق دارم ؟پاسخ های قانع کننده ای دارد .همچنین آنتونی گیدنز در بحث هویت می گوید :"انسان ها با توجه به شرایط و اطلاعات به طور مداوم هویت خود را بازتولید میکند و این بازتولید بدون قدرت و توانایی دقیق انجام نشدنی است.
با توجه به اینکه موضوع مذهب و الگوی آن در ارتباط با هر دینی متفاوت است چرا که هویت مذهبی به ماهیت تاریخ ادیان ،تاریخ جنبش های مذهبی، نوع عقاید دینی و ... بستگی دارد.
با توجه به مطالب فوق می توان هویت دینی را به چهاردست تقسیم کرد .
۱_هویت دینی روش مدار: که در آن هدف و هم روش باید از دین گرفته شود
۲- هویت دینی هدفدار :که در این تقسیم بندی اهداف کلی از دین باشد اما انتخاب روش درست بر عهده فرد است
۳- هویت دینی اخلاق مدار: که در این تقسیم بندی اهداف و روش از دین نیست و فرد بر اساس اقتضائات برون دینی تصمیم گیری می کند
۴-هویت دینی عرف مدار در این تقسیم بندی بیش از آنکه افراد خود در انتخاب دینداری موثر باشند فرایند جامعه پذیری دین را به آنان منتقل و در آنها درونی می شود.
بهرحال جهانی شدن را خواه پروسه طبیعی و فرآیند تاریخی فرض کرده و یا آن را پروژه هدایت شده و ترفندی هدفمند قلمداد کنیم آثار و پیامدهای متعددی بر زندگی فردی و اجتماعی انسان ها برجا می گذارد. به عبارت دیگر جهانی شدن علاوه بر آنکه فرصتهایی را برای افراد ایجاد می کند به همان نسبت چالشهایی را فراروی آنان قرار میدهد .از جمله این چالشها میتوان در ایجاد بحران هویت برای افراد و جوامع جستجو کرد اما فرصت های ایجاد شده آن نیز موجب گستردگی ارتباطات و افزایش تعاملات فکری و دیداری مومنان ادیان با یکدیگر و باعث افزایش سطح آگاهی از ادیان گوناگون می گردد. جهانی شدن با زیر سوال بردن فرا روایتها ها، برای احیای دین و تقویت نقش اجتماعی آن یک فرصت بوده است.
رابرتسون می گوید:"در دنیایی که به طور فزاینده جهانی میشود و از خصوصیات آن نزول تاریخی و استثنایی پیوندهای تمدنی ملی و مانند اینها با آگاهی گسترده نسبت به این امر است، در عین حال جهشی در خود آگاهی تمدنی ملی و قومی دیده میشود"
منابع
گیدنز، آنتونی، جامعه و هویت شخصی در عصر جدید، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، ۱۳۷۸ اقبال آشتیانی، عباس ،تاریخ نو، تهران، نشر علم، ۱۳۸۴
کلاهی ،محمدرضا ،فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، سال هفتم، شماره ۲۴ ،۱۳۹۰
کارل گوستاو یونگ متولد ۱۸۷۵ تا ۱۹۶۱ فرزند کشیش کاتولیک مذهب اهل سوئیس است که زندگی خود را وقف کلیسا و صرف مطالعه در فلسفه کیمیاگری و نهایتاً روانشناسی کرد .
یونگ دانشمند موثر در تاریخ روانشناسی و الهیات نوین مسیحی می باشد شولتس باره او میگوید:" نظریه او یکی از بحث برانگیزترین و مبارزه جویانه ترین نظریه های است که تاکنون عرضه شده است. با آنکه خواندن آثارش آسان نیست اما کارهایش نبوغ خارقالعاده مردمی را آشکار می سازد که از بینش تاریخی وسیعی برخوردار و احترام ژرف برای جنبههای پنهان شخصیت انسان قایل بود ."
روانشناسی تحلیلی یونگ آمیزهای از پژوهشهای بالینی اندیشههای فلسفی و حتی دینی است اما بر خلاف فروید دیگر روان شناس بزرگ هم عصر وی ادعای علمی بودن ندارد.مهمترین عنصر روانشناسی تحلیلی جستار از طریق فراسوی علم و فلسفه برای دستیابی به افق لایتناهی انسانیت است .یونگ با کشف ناهشیار جمعی توانسته است به دستیابی بشر به آنچه از طریق معرفت تجربی صرف وعقل گرایی مغز نا ممکن است، کمک کند. طریقی که وی در شناخت افقهای پنهان طبیعت آدمی و فهم تجربه های قدسی اندیشه های دینی و زندگی پس از مرگ به کار گرفت.
" به اعتقاد یونگ بدبختی یاس، احساس پوچی و بی هدفی و بی معنایی بشر به دلیل نداشتن ارتباط با بنیادهای ناهوشیار شخصیت است. از دیدگاه او علت اصلی فقدان این ارتباط، اعتقاد بیش از پیش ما به علم و عقل به عنوان راهنما یان زندگی است."
یونگ با تکیه بر ناهشیار جمعی نه تنها به لحاظ نظری راهی نوین در معرفت بشر به آنچه از طریق علوم تجربی و عقل گرایی ارائه شده قرن نوزدهم قابل وصول نیست، ارائه می نماید بلکه به لحاظ عملی روشی برای درمان روان نژندی همگانی عصر ما پوچی و بیهودگی ناشی از فقدان ارتباط معنوی بشر باناهوشیارمطرح می کند.
یونگ در باب دین بیش از هر موضوعی سخن گفته است زیرا همانگونه که در آثار خود اشاره می کند بی تردید دین یکی از قدیمی ترین و عمومی ترین تظاهرات روح انسانی است وی در آثار خود از تجربه های قدسی خود گفته است لحظات سرشار از تجربه حضور اراده الهی که یونگ خود را بی اراده در معرض آن می یابد، بازخورد منفی وی با کلیسا کشیشان ،نقد خداشناسی متألهان و فیلسوفان و...
در اینجا به برخی از آثار وی اشاره می شود .
کتاب خاطرات رویاها و اندیشه ها :که به نوعی زندگینامه یونگ محسوب می شود در این کتاب از تجربه های شخصی دینی خود به وفور سخن گفته است
کتاب روانشناسی و دین :مجموعه سه گفتار یونگ در سال ۱۹۳۷ در دانشگاه ییل آمریکا است این اثر با مقدمه کوتاهی در تعریف دین آغاز میشود و در سه فصل به طرح مسئله می پردازد فصل اول مقدمه ای درباره مسائل روانشناسی عملی و روابط آن با دین .فصل دوم به بحث از حقایق محسوسی می پردازد که حاکی از وجود یک فعالیت اصیل مذهبی در ناهوشیاری می پردازد و فصل سوم به شناخت رمز و نشانه های مذهبی ناشی از جریانات ناهوشیار میپردازد. تأملات روش شناختی یونگ در دین شناسی از منظری روانشناختی در این کتاب آمده است.
پاراسلیسکا : این اثر نیز مانند روانشناسی و دین به بحث درباره دیدگاه فرد به جهان و روابط میان روانشناسی و دین می پردازد .یونگ میگوید از طریق پارا سلیسوس توانستم طبیعت کیمیاگری را در ارتباط با دین و روانشناسی و یا به عبارت دیگر کیمیاگری را در قالب یکی از صور فلسفی دینی مورد بحث قرار دهم.
روانشناسی و کیمیاگری: یونگ در این اثر برون شدی از بازخورد متضاد خود با دین پیدا می کند وی طرحی را برای بازسازی اندیشه دینی و قرائت جدید از دین مسیحیت در این اثر ارائه میکند که بیش و کم صبغه الهیات نوین نیمه اول قرن بیستم را داراست .
آیون :یونگ در این اثر بی توجه به نظایر گوناگون تاریخی،مساله مسیح را همچنان به بحث می اورد متعلق اصلی بحث رابطه شخصیتی مسیح با روان شناسی است .هدف نوشتار نشان دادن تحول مضمون مذهبی است که در طول قرون متمادی ادامه یافته است. یونگ موضوع این اثر را روانشناسی مسیحیت خوانده است
پاسخ به ایوب :همانگونه که او یادآور شده است ریشه درونی این اثر را باید در ایون دید .این کتاب را میتوان از آثار مهم در تاریخ مسئله کلامی شرور دانست. وی بر این اساس در صدد یافتن پاسخ شایسته بر پرسش پرشور ایوب از خدای یهود یهوه است، با این مضمون که چرا این همه بلایا بر من بیگناه و با وفا نازل می کنی؟ گفتاروی از طریق تامل در صفات خدا و مقایسه اوصاف باری تعالی نز دیهودیان و مسیحیان انجام میشود .به همین دلیل این اثر علاوه بر مسئله سنتی شرور در خصوص مسئله نوین تحلیل گزاره های کلامی نیز نکات قابل تاملی را عرضه میکند هانری کربن تعلیقه مفصل بر این اثر نگاشته است ملاحظات انتقادی و تکمیلی وی را یونگ پذیر فته است .خلاصه ملاحضات کربن در ضمیمه ترجمه فرانسوی کتاب آمده است.
چهار صورت مثالی: این اثر در اصل برگرفته از رساله صور مثالی وجدان ناهشیارجمعی می باشد. یونگ ناهشیار جمعی را به منزله راهی فراتر از تحصل گروی تجربی و عقل گرایی محض اخذ کرده است تا با تأمل در اسطوره ها به افقهای لایتناهی انسانیت راه یابد.
همانطور که گفته شد یونگ در باب دین تاثیر فراوانی در الهیات نوین مسیحیت داشته است. دین پژوهی یونگ ویژگی هایی دارد که به برخی از آنها اشاره می شود
یک :دین پژوهی شناسی یونگ مسبوق به دین شناسی فروید است به همین دلیل تاملات یونگ دردین شناسی فروید به تاملات روانشناختی محدود نمیشود بلکه تأملات درجه دو معرفت شناختی و روش شناختی را نیز به میان می آورد یونگ در این مقام لقمان وار از خلل روش فروید درس روششناسی می آموزد و در پرتو آن موانع شناخت حقایق برتر از تجربه و عقل را به میان میکشد.
دو :نظریه ناهشیار جمعی علاوه بر حیثیت روانی و روانشناختی از حیثیت روانشناسی علوم حائز اهمیت است، زیرا یونگ آن را به منزله راهی فراتر از روشهای متداول علوم تجربی و عقل گرایی قرن نوزدهم دانسته ومی کوشد با معرفت محدود به دو حد تجربه باوری و عقل گرایی طرحی نو دراندازد .وی معتقد است برای شناخت خدا باید راه دیگری غیر از آنچه در الهیات طبیعی متداول است پیدا کرد.بر این اساس مبنای نظری عقلانیت باورهای دینی و حقانیت آن ها تفسیر کاملا نوینی مییابد؛ تفسیری که تاثیر آن را نزد بسیاری از متالهان جدید مسیحی نمی توان انکار کرد.
سه: بازخورد متضاد یونگ با دین باورها و اندیشه دینی مسئله عصر اوست. وی هرگز خود را جدای از خدا نمی یابد برخی تعابیر وی در این خصوص پرشور و متضمن همه اوصاف است که مبین تجربه قدسی شخصی اوست .وی در این خصوص میگوید:" روان به خودی خود تصاویری با محتوای مذهبی می سازد .هیچ امری انسان را از خدا جدا نمی کند. در حقیقت به نظر من کوههای مرتفع رودخانه ها دریاچه ها درختان و حیوانات بسیار بیشتر از انسان نمونه ذات پروردگار است. خدا برای من مطمئن ترین و بی واسطه ترین تجارب بوده است. بیشتر بیماران من را نه مومنان بلکه بی ایمان ها تشکیل می دادند . یونگ در نا مهای به کشیش جوان نوشت:" همانگونه که سیارات به دور خورشید می چرخند تمام افکار من نیز به گردد پروردگار می گردد و به نحوی مقاومت ناپذیر مجذوب او میشود احساس میکنم اگر در برابر این نیرو کمترین مقاومتی نشان دهم بزرگترین گناه را مرتکب شده ام ."
وی علیرغم برخورداری از چنین تجارب قدسی الهیات مسیحی را تناقض آمیز و فاقد کفایت تلقی میکند و بیشتر متالهان آن را محروم از تجربه ایمانی می نگارد وی خداوند را بر اساس تجربه شخصی طرح و توصیف کلامی فلسفی متداول در الهیات را رد می کند. به نظر اوخدا یی که در تجربه قدسی تجربه میشود خدایی نیست که در قالب مقولهی تصویرسازی شده مورد اثبات قرار گیرد .
چهار : دین پژوهی یونگ برخلاف دین شناسی سایر روانشناسان ابعاد گوناگونی دارد. مروری بر اهم آثار وی در باب دین نشان میدهد که او نه تنها به دو مسئله مهم روانشناسی دین (علل و پیامدهای گرایش دینی) پرداخت بلکه موضوعات متنوع دیگری را در حوزه اندیشه دینی مورد بحث قرار داده است از جمله تجربه های دینی تأمل در خصوص حضرت مسیح، وجود و نقش تاریخی آن حضرت و ارتباط آن با اسطوره ای کیمیاگری، گوهر دین، ارتباط دین و روانشناسی ،زندگی پس از مرگ سعی در ارائه راهی برای شناخت آن غیر از راه متداول نزد متالهان و فیلسوفان ،مسئله شرور اوصاف باری تعالی با آفات و موانع روش دین شناسی و غیره.
منابع
یونگ ،خاطرات رویاها و اندیشه ها، ترجمه پروین فرامرزی، آستان قدس، مشهد ،۱۳۷۰
یونگ، روانشناسی و دین، ترجمه فواد روحانی، تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۷۰
مجتهد شبستری ،محمد ، کتاب و سنت، طرح نو تهران، ۱۳۷۵
قراملکی ، احد فرامرز،درآمدی بر دین شناسی یونگ، مجله قبسات ،شماره ۶ و۵، ۱۳۷۶
زیگموند فروید در سال ۱۸۵۶ در خانواده یهودی به دنیا آمد .فروید خود را یهودی رها شده ،شکاک و کاملاً بی دین می دانست .اوبی دینی معمولی نبود بلکه از دین یا دستکم از باورهای کاتولیک ها تنفر داشت. او در پاسخ نامه یکی از دوستانش که از او خواسته بود به دلیل هجوم نازیها فرار کند نوشت :دشمن واقعی نازی ها نیستند بلکه دشمن واقعی دین و کلیسای کاتولیک است .
فروید دین را اموری روانی می دانست که به خارج فرافکنی می کندو حتی اسطورههای بهشت ،هبوط انسان، خدا ،خیر و شر ، جاودانگی و ...به همین صورت تبیین می کرد.
پیش فرض فروید آن است که عمیقترین اندیشههای دینداری در عقده ادیپ قرار دارد. خدای شخصی از نظر روانشناختی چیزی نیست جز همان مفهوم پدر که تعالی رتبه یافته است .از نگاه زیستی نیز فرزند انسان بسیار ناتوان است و در نتیجه به دیگران نیاز دارد از این رو وقتی در آینده درماندگی و ضعف خود را در مقابل عوامل قدرتمند زندگی در می یابد می کوشد شاید نومیدی خود را انکار کند .حسرت از پدر که همواره ریشه هر شکلی از دین را رقم میزند گرفتاریهای ناشی از عقده ادیپ و جمله احساس گناه و ترس را به صحنه می آورد تسلیم پذیری ناشی از فرمانبرداری از قدرت مطلق پدر در دوران کودکی به صورت من آرمانی ، درون فکنی میشود به صورت خدا فرافکنی می گردد.
فروید در کتاب آینده یک پندار میپرسد آیا ممکن است روزی آدمی بدون مراجعه به پندارهای باور دینی رفتار کند؟ البته فروید نمیخواهد افراد دیندار را به ضرورت فریب خورده یا گمراه بخواند بلکه بدین وسیله بر نقش برجسته آرزوهای انسان در میان انگیزههای پدیدآورنده باورها و اعمال تاکید می کند .
به گمان فروید این خاستگاه غیرعقلانی، اندیشههای دینی را از ویژگی تقدس و نقض ناپذیری برخوردار می کند. هیچ کدام از درخواست های زهد گرایانه و دلداری های موعود دین، برای بازداشتن بیشتر افرادی که ممنوعیت فرهنگ را درون سازی نکردهاند کافی نبوده است. به گفته فروید پاس داشت مقررات یک فرهنگ با مجازات ها و پاداش های دینی لوازم متعدد و مهمی را در پی دارد. مهار تکانه ها به صورت آرمانی به کمک عقل عملی میشود ولی دین این عمل را به کمک عواطف انجام میدهد در چنین روندی آحاد مردم از ابراز تکانه های خود به روش عقلانی دست بر نمی دارند بلکه به دلیل ترس، این گونه عمل می کنند .
فروید می خواهد که دین برای افراد نیز کمتر از جامعه خطر ندارد. معرفی اصول جزمی دین به کودکان، پیش از آنکه خود بدان علاقهمند شوند یا بتوانند اهمیت آن را درک کنند و نیز نهی از انتقاد نسبت به آن تنها این پیامد خواهد داشت" غلبه بر اثر ممنوعیت های فکری و مهار روان رنجور گونه تکانه به مدد سرکوب"
فروید در کتاب تمدن و نارضایتی های آن می نویسد:" همه چیز آشکارا کودکانه و در نتیجه دور از واقعیت است .برای هر فردی که نگرشی دوستانه به انسانیت داشته باشد؛ دردناک است که بپذیرد بیشتر انسان ها هرگز نمی توانند در زندگی بر این دیدگاه غلبه کنند ." ولی فروید میداند به جای دین باید چیزی در اختیار انسان گذاشت واو علم را پیشنهاد می دهد و معتقد است علم تنها راهی است که با آن می توان به تدریج به واقعیت بیرونی دست یافت .افرادی که به طور منطقی پرورش یافته اند و از واقعیت به اندازه لازم آگاهند خانه آسایش دوران کودکی را درک خواهند کرد و با شجاعت و رضایت با درماندگی و بسیاری از امور بی اهمیت روبرو میشوند .با گذشت زمان زندگی تحملناپذیر میشود و سرانجام دیگر تمدن توانفرسا نخواهد بود.
فروید آشکارا روانشناسی دین را بر واکنش های مردانه متمرکز می کند به اعتقاد او تنها رابطه دوگانه جنس مذکر با پدر در دوران کودکی فرد و نژاداو محور دین را تشکیل میدهد. حتی همه مطالعات موردی فروید به غیر از یک مورد جنس مذکر بودند .او جز مقاله ای کوتاه درباره پیوستگی نیایش اله دایانا با نیایش حضرت مریم اشارهای دیگر به الهه و یا جنس مونث نکرده است. البته از گفتار فروید این چنین برمی آید که او به اصل چندعاملی بودن دین متعهد بوده و امری پیچیده مانند دین را به یک عامل نسبت نمی داده است.
تحلیل فروید از دین سه جنبه دارد یک عقده ادیپ که سازه بنیادین او در تبیین دین است
دو .پدیده های ویژه دینی مانند مراسم انسان های اولیه و شکل گیری سنتی یهود
سه .نگرش منفی او به دین .
فرود در کتاب توتم و تابو زندگی مردم ابتدایی به نظر را تحلیل میکند و داستانی را برای پیدایش ادیان مطرح می کند .به نظر فروید انسان ابتدایی در رمه آغازین زندگی میکرد . به نظر او دین توتمی از احساس گناه و تلاش برای پرداخت کفاره و جبران سرچشمه میگیرد .
به نظر فروید این عوامل در ریشه همه ادیان بشری قرار دارد همه ادیان بعدی در واقع کوششهایی برای حل این مسئله هستند و تنها از جهت مرحله فرهنگی این کوشش در آن صورت میگیرد و راهحلهای اتخاذ شده با یکدیگر تفاوت دارند. فروید معتقد است آموزههای دینی نه حقایق الهام شده از سوی خداوند هستند و نتایج منطقی مبتنی بر شواهد قطعی علمی، بلکه ایده هایی هستند که ویژگی اصلی شان این است که شدیداً تمایل داریم حقیقت داشته باشند. او آزمون روش علمی را تنها ملاک برای تعیین درستی و نادرستی می داند و اگر عقاید دینی از عهده این آزمون بر نیایند اوهام هستند. از نظر فروید مومنان به هیچ چیزی بیش از احساسات و شهود شخصی متوسل نمی شوند لذا هرگز نباید بدین اعتماد کنیم. نباید مردان و زنان رشد یافته را وادار به اطاعت از قوانین رفتاری کنیم که برای کودکان وضع میکنیم .فروید ادامه دین گرایی تا امروز را نشانه بیماری و روان رنجوری بشر می داند .از نظر فروید افراد بالغ زندگی خود را با عقل و علم هدایت می کنند و نه با خرافات و عقیده.
کتاب آینده یک پندار به صورت گفتگو با یک منتقد طرفدار دین فرضی نوشته شده است .دفاع او از دین است که باید بر اساس سنت به دین و خدا ایمان داشت و اگر دین که ریشه اخلاق است نباشد جامعه به خشونت و هرج و مرج کشیده می شود. در واقع او تنها نقدهایی را مطرح میکند که فروید در جهت پیشبرد هدف خود به آنها پاسخ خواهد گفت .
از نظر فروید تفکر انتقادی و تحلیلی خرد جمعی بشر که منجر به تمدن سازی و حرکت جوامع به سوی پیشرفت و تمدن آفرینی می شود با ابزار دین عقیم خواهد شد و این مایه قدرت و توانایی بشر از کار خواهد افتاد و جای آن را اندیشههای دینی خواهد گرفت که در اساس با پیشرفت و تمدن سازی تناسبی ندارد این باعث میشود اخلاق پایههای سست و متزلزل پیدا کند.
از نظر فروید اگر اخلاق را بر بنیاد دین و دینداری قرار دهیم به جهت اینکه دین همواره امری است مواجه شونده با شکاکیت و نیز امری است که در طی تاریخ تکامل بشری کم رنگ وبی رنگ می شود اخلاق را هم کمرنگ و بیرنگ و متزلزل کردهایم. اگرچه خود فروید دیدگاهی کاملا منفی راجع به رفتار دینی داشت ولی سایر رهبران روانکاوی و مکاتب روانشناسی معاصر مایلند دیدگاه او را به دیدگاههای همدلانه تر خود درباره دین وفق دهند. شاخص ترین شخصیت این سنت یعنی یونگ دین را مجموعه پیچیده از تصورات و ایدهها می داند که مجموعاً به نوع انسان تعلق دارد و در اسطوره فرهنگ و ادبیات و فلسفه تجلی می کند نه به عنوان روان رنجوری بلکه به عنوان بیان سالم انسانیت ژرف و صحیح
منابع
طاهری، حبیب الله ،اندیشه نوین دینی، دانشگاه تهران،شماره ۲۵، تابستان ۱۳۹۰
توکلی، غلامحسین، رویکردی انتقادی به خاستگاه دین از نگاه فروید، تهران ،نشر سهروردی، ۱۳۷۸ آنتونی ،استور، فروید، ترجمه حسن مرندی، تهران، نشر طرح نو، ۱۳۷۵
فروید، تابو وتوتم، ترجمه ایرج پورباقر ،تهران، نشرآسیا،۱۳۶۲
روانشناسی دین شامل تاملات و مطالعات روانشناختی در خصوص تجارب سنت ها و نگرش های دینی است. هدف این دانش توصیف و تبیین عوامل و زمینه های دینداری و ابعاد آن سنجش و اندازه گیری دینداری و آثار و پیامدهای آن در زندگی فردی و اجتماعی است بنابراین روانشناسی دین به تحلیل روانشناختی مفاهیم و آموزههای دینی به معنی پیدایش و رشد، تبیین آسیب شناسی و پیامدهای موضوعات دینی می پردازد .از آنجا که روانشناسی دین زیرمجموعه دو دانش روانشناسی و دین پژوهی قرار میگیرد به فراخور تنوع دیدگاهها به این علم روش های گوناگون اعم از روشهای کیفی و کمی کیفی و کمی به کار گرفته می شود
به طور کلی سه سنت در روانشناسی دین وجود دارد سنت انگلیسی آمریکایی سنت فرانسوی و سنت آلمانی. ویلیام جیمز از مهمترین روانشناسان پراگماتیسم است کتاب مهمش به انواع تجربه دینی میپردازد .کتاب انواع تجربه دینی که مجموعه سخنرانی های جیمز درباره تلویزیونی است به رغم انتقادات به سرعت اثری تبدیل شد که مورد توجه قرار گرفت. معروف است که راسل به وینگر اشتاین توصیه کرد که این کتاب را بخواند
ویلیام جیمز روانشناس تجربی و واقع گرا و فیلسوف معروف پراگماتیسم از مهمترین مروجان سنت آمریکایی این مکتب است. جیمز که مذهب پروتستان را داشت دارای دغدغه های دینی بود و خود وی از جهت عاطفی دلبستگی و گرایش خاصی به احوال دینی داشت . اودر کتاب انواع تجربه دینی می گوید :"خمیره ذاتی من به طور کامل به این التذاذات روحانی وابسته است."
جیمز آثار رضایت بخش یک عقیده را حالتهای لذت آرامش ذهن و روان ،برخورد سازنده با زندگی و صفات سالم شخصیت می داند و خواستار حفظ همه چیز و هم خواستار پیروی از منطق وهم حواس و هم به حساب آوردن متواضعانه ترین و شخصی ترین تجارب عرفانی که نتایج عملی داشته باشد بود.وی میگوید پراگماتیسم اگر چه به واقعیتها علاقهمند است از تعصب ماده گرایانه ای که تجربه گرایی معمولی بدان دچار است بدور است" اگر ثابت شود نظرات خداشناسی در زندگی فرد دارای ارزش اند آنها برای پراگماتیسم حقیقی یعنی به اندازه ارزششان خوب هستند"
جیمز در تعریف دین نیز نگاهی تجربی دارد و می گوید بسیاری از فیلسوفان دین تلاش کردند تعاریف زیادی برای دین ارائه نمایند اما هیچ یک نتوانستند جوهر و ذات واحدی را برای دین تعیین نمایند و در نهایت ویژگی های دین را بیان کرده اند .
او معتقد است نمی توان به جوهر دین رسید بلکه تنها می توان ویژگی های آن را نشان داد. پس دین نامی است برای مجموعهای از ویژگیها. واژه دین بریک اصل و یا گوهر واحد دلالت ندارد بلکه نامی است برای مجموعهای از چیزها. این عبارت است از احساسات اعمال و تجارب شخصی انسانها که در عالم تنهای ایشان اتفاق میافتد بگونهای که خودشان را در ارتباط با آنچه امر الوهی تلقی میشود مییابند. او گوهر دین را احساسات و سلوک عملی ادیان میداند و درباره حیات دینی که بارها از آن سخن میگوید معتقد است که حیات دینی به طور گسترده به دنبال آن است که شخص را استثنایی و غیر عادی بسازد(جمیز ص۲۶ تا ۵۲)
همانطور که اشاره شد ویلیام جوهر دین را در حریم تجربی دینی درونی جست وجو می کردو مهمترین بخش دین را در ارتباط شخصی با خدا می دانست . او در این نگاه بجای بررسی دلایل وجود تجربه دینی به آثار آن در زندگی مردم توجه دارد .در کتاب انواع تجربه دینی جیمز میگوید:" میکوشم توجه شما را به نگرش درباره اعتقاد به چیزی که آن را نمیتوان دید جلب کنم و از لحاظ روانشناختی احوال روانی مانند نگرشها و اخلاقیات اعمال هیجانها و احوال دینی مربوط به آگاهی مان را بررسی کنم .چیزهایی که معتقدیم همراه ما به طور واقعی یا ذهنی وجود دارند در ضمن بررسی این احوال روانی نمونهها و تجاربی را بیان می کند که افراد گزارش کرده اند مانند احساس حضور یک وجود خاص، احساس حضور توام با نشاط و بهجت، احساس حضور روح یا روحانی یک شخص .همچنین او نتیجه میگیرد در دستگاه فکری و روانی ما یک حس حقیقت یاب وجود دارد که حقایق و واقعیتها را درک میکند و کار آن خیلی از حواس معمولی دیگر عمیق تر و دامنه تر است (جیمز ۳۹۵_۳۹۴)
او در باره تاثیر خداوند بر انسان معتقد است اگر از من بپرسندوجود خدای چگونه ممکن است در حوادث و رویدادهای بشری تغییری راسبب شود به سادگی جواب میدهم با اتصال بشر در موقع دعا و به خصوص وقتی عالم ماوراء حس، قلب آدمی را لبریز می کند .آنچه آدمی در این موقع احساس میکند این است که اصلی روحانی که به یک معنا از اوست و در عین حال از او جدا ست، در مرکز نیروی شخصی او اثری زندگیبخش میگذارد و زندگی جدیدی به او می بخشد، به طوری که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست(جیمز ۳۹۵)
جیمز در عین حال که تنوع ادیان را به رسمیت می شناسد گوهر یگانه ای را برای دین در نظر میگیرد .در سایه تنوع گستردهای که در اندیشه دینی وجود دارد نوعی یگانگی در احساسات و رفتار وجود دارد که باعث می شود این عناصر بهتر بتوانند گوهر دینداری را شناسایی کنند عقاید، نمادها و سایر آموزه ها صرفاً جنبه ثانوی دارند. در توصیف این احساس می گوید:" من سعی میکنم که از تمام تجارب دینی احساسات و عواطف شخصی و آنچه به آن تعلق دارد یک چیز بیرون آورم که هسته مرکزی همه ادیان بوده و روح مقدس ادیان آن را قبول داشته باشد. اگر نگاه اجمالی به ادیان متفاوت دنیا بیندازید خواهید دید که عقاید و افکار چقدر با هم مختلف هستند اما احساسات و سلوک عملی ادیان با هم فرق ندارند .وقتی زندگانی بزرگان دینی دنیا را مطالعه میکنید خواه مسیحی باشد یا بودایی و... میبینید عملاً زندگی آنها به هم نزدیک است بنابراین فرضیه ها و افکار مختلف که ادیان ایجاد می کنند در درجه دوم اهمیت هستند .اگر می خواهید گوهر دین را به دست آورید به احساسات و سلوک آنها نگاه کنید که ریشه دار ترین عوامل دینی هستند .(جیمز389-388)
ویلیام جیمز پس از آنکه گوهر تجربهها ی دینی را کیفیت و حالتی می داند که در این احوال حاصل میشود معتقد است استدلال و نیایش با خداوند گوهری ترین ابعاد دین است و نیایش یعنی هر نوع ارتباط یا گفتگو با قدرت های الوهی. نماز و نیایش به این معنای وسیع روحانی ترین و گوهری ترین بخش دین است نیایش همانا دین واقعی است(جیمز ۳۵۹)
هرچند در مجامع علمی به ویلیام جیمز پراگماتیسم عنوان شده است و از این جهت او در پارادایم تجربه گرایان قرار دارد ولی گاهی نظریات او به مسائل و جنبه تجربی آن غلبه می یابد، او گاهی از روش خود به داوری معنوی در برابر وجودی نام میبرد و در بهکارگیری تحقیقات نظری ازشیوههای مرور پژوهی ،مطالعه زنجیرهای، مطالعه مقایسهای و اسناد فردی استفاده میکند؛ ولیکن در پژوهش های روانشناسی اش به مطالعات تجربی و آزمایشگاهی توجه ویژهای دارد و در تحلیلهای روانشناسی از احوال دینی نیز از روش های درون نگری ،آزمایشگری و مقایسه ای استفاده می کند .وی اولین آزمایشگاه روانشناسی را در سال ۱۸۷۶ در آمریکا تاسیس کرد.
منابع
جیمز ،ویلیام ،دین و روان، ترجمه مهدی قائنی، تهران انتشارات آموزش انقلاب اسلامی ،چاپ دوم، ۱۳۷۲
وولف، دیوید ام، روانشناسی دین، ترجمه محمد دهقانی ،تهران، انتشارات رشد ،۱۳۸۶
مگی ،برایان ،سرگذشت فلسفه، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نشر نی، ۱۳۸۷
موسوی،مهدی، درآمدی بر روانشناسی دین، تهران، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،۱۳۸۵
یکی از روان شناسانی که در حوزه روان شناسی دین فعالیت داشته است می توان از ویکتور فرانکل نام برد. وی متولد سال 1905 در اتریش می باشد. ایشان پیرو مکتب اصالت وجود، هستی گرا و اگزیستانسیالیسم است که مکتب روان شناسی لوگوگرافی یا معنا درمانی که امروزه یکی از مکاتب مطرح روان شناسی جهان است را بنیان نهاد. وی معتقد بود اختلال عاطفی را حاصل عدم توانایی مرگ در یافتن معنا برای زندگی دانست.
فرانکل با ابتنا روان درمانی بر معنی درمانی هستی گرایانه، یکی از بزرگترین گام ها را در علم روان شناسی برداشته است. رهانیدن انسان از فرورفتگی صرف در چنگال غریزه و اجداد مادون انسانی و باور وجود او و معانی صرفا انسانی در وجود او از مهم ترین دستاوردهایی است که روان شناسی بدست آورده است.
بنابر اصول لوگوتراپی، تلاش برای یافتن معنی در زندگی اساسی ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی او است. لذا معنا جویی بعنوان نیرویی متضاد با "لذت طلبی" فرویدی و "قدرت طلبی" آدلری، اولین پایه معنی درمانی بشمار می آید. از آنجا که "معنای بی پایان زندگی، رنج و محرومیت و مرگ را نیز فرا می گیرد، در واقع همین لحظات سخت است که ارزش درونی هر فرد را محک میزند." به عبارت دیگر، اگر زندگی دارای مفهومی باشد، رنج هم باید معنا داشته باشد و اساسا زندگی بشر بدون رنج و مرگ کامل نخواهد شد، پس نباید رنج و مرگ را امری مذموم شمرد و برای از بین بردن آن تلاش کرد بلکه میبایست جایگاه واقعی هر یک را شناخت و آن را در جایگاه خود پذیرفت.
معنی جویی در وجود بشر نهفته است ولی آیا زندگی را معنایی هست؟ آیا می توان از معنی زندگی تعریف روشنی ارائه داد؟ واقع آن است که بر مبنای نظریه فرانکل، باور معنای زندگی"اشراقی" است که بر زندگی هر فردی می تابد و اگر فرد نسبت به آن هشیار باشد زندگیش را روشن خواهد کرد. کسی نمی تواند به زندگی دیگری معنا بخشد زیرا "معنای زندگی امری شخصی است نه عام، لذا هر انسانی باید خود بدنبال یافتن معنای زندگی خود باشد."
"بنابراین اساس ، انسان آن کس نیست که می پرسد "معنای زندگی" چیست، بلکه کسی است که این پرسش از او می شود."
مهم ترین اصل در روان شناسی هستی گرایی "وقوف انسان به خویشتن" خود است. این خودآگاهی و وقوف هردو ساحت وجودی او را فرا می گیرد و در سایه این هوشیاری به خود واقعی (actual) آنچه هست و فاصله ای که با خود حقیقی (آنچه باید و می تواند باشد) دارد در یک خودبرانگیختگی تلاش می کند تا با انتخاب روش هایی به "خود حقیقی" خود نزدیکتر شود و این یعنی معنا بخشیدن به زندگی که از مهم ترین دغدغه های انسان و روانشناسی اگزیستانسیالیسم است. به هر میزان که آدمی وقوف بیشتر و عمیق تری به ساحت های وجودی خود پیدا کند، به همان اندازه نیز دامنه اختیار او در گزینش راهکارهای مناسب و مفید افزایش می یابد، مسئولیت پذیری او بیشتر می شود و در نتیجه اضطراب وجودی او نیز در پذیرش این مسئولیت شدت می بابد.
تحقق معنای زندگی از سه راه ممکن است:
1-انجام کاری ارزشمند
کسب تجربه های والایی چون برخورد با شگفتی های طبیعت و فرهنگ و... و یا درک فردی دیگر، یعنی عشق ورزیدن به او
2-تحمل درد و رنج
میدانیم که بر مبنای اندیشه اگزیستانسیالیستی، پدیده عشق(Love) و پدیده رنج (Suffering) هر دو پدیده هایی خاص انسان هستند.
عشق امری شهودی است و همواره با کسی یا چیزی بی همتا و ویژه سروکار دارد. از اعماق ناهوشیار روحانی ریشه می گیرد و تنها راهی است که ازطریق آن می توان به اعماق وجودی انسانی دیگر دست یافت.
رنج نیز گرچه گریز ناپذیر است و "از سر جبر به سراغ انسان می آید" درمان ناپذیر است و در زندگی بشر قابل ریشه کن شدن نیست ولی از مهم ترین مسائل و دغدغه های آدمی است. در واقع رنج از پایان علم آغاز می شود زیرا یا علی الاصول علم را توانایی حل آن نیست(مثل مرگ) و یا امکانات فعلی فناوری قدرت چاره اندیشی ندارد (مثل برخی از بیماری ها مثل سرطان) این سخن بدان معناست که رنج، سرنوشت آدمی و همزاد و همراه اوست که گریز و گزیری از آن نیست. خداوند متعال در قرآن کریم تصریح دارد"لقد خلقنا الانسان فی کبد" (همانا نوع انسان را در رنج و مشقت آفریدیم.)
درحالیکه اگر آدمی بداند چرا و برای چه رنج می کشد و پاسخی واقعی به شرایط موجود بدهد به سمت "عمیق ترین و ژرف ترین معنای زندگی و برترین ارزش ها رهنمون می شود." در این حالت نه تنها رنج آزاردهنده نیست بلکه وسیله ای است برای هدایت به سمت کمال معنوی و در واقع همین لحظات سخت است که ارزش درونی هر فرد را محک میزند و وقتی"رنج بردن فرصت های پنهانی و نادر برای دست یابی به کمال دارد" یعنی نه تنها مذموم نیست بلکه آثار مثبت بسیاری نیز دارد. به دیگر سخن می توان گفت بر مبنای نظر فرانکل هر شری در نظام کل عالم، خیری در خود نهفته دارد. در حقیقت دوگونه پاسخی که به رنج داده می شود، بستگی به تلقی فرد از زندگی و محیط پیرامون او دارد. چگونگی برخورد آدمی هنگام رنج بردن هم به آن معنا می دهد و هم این معنای رنج، معنای زندگی وی را عوض می کند. اگر آدمی خود را در زندگی هدفمند ببیند، صاحب کرامت و حرمت در زندگی می گردد و لذا در رویارویی با تاثیرات محیط همواره آزادی معنوی خود را حفظ می کند و حق گزینش عمل را از دست نمی دهد.
شخصی که خود را اسیر عوامل و شرایط محیطی اعم از زیستی، روان شناسی یا جامعه شناسی آن هم به صورت تصادفی می انگارد قهرا از آزادی خود بر گزینش شیوه مواجهه با رنج چشم پوشیده و همواره خود را در تنگنا و فشار می بیند و هر امری برای او آزاردهنده تلقی می شود. نه در شادی ها و خوشی ها حفظ تعادل می کند و نه در سختی ها تاب مقاومت دارد. در شادمانی ها غرق در خرسندی گشته، به زمین و زمان، مباهات و فخر می فروشد، در رنج ها و ناکامی ها از جهان و جهانیان قطع امید کرده به یاس و نا امیدی می گراید. حال آنکه این فراز و نشیب این بالا و پایین شدن ها همه برای آن است که به هیچ کدام دل نبازی که هر دو گذرایند:" لکی لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم"(تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما می رسد دلشاد(مغرور) نگردید.) پاسخ هستی گرایی"تکیه بر زمان حال است هر چند گذرا باشد" زیرا آنچه در زندگی واقعا از کف می رود امکانات و توانایی هاست. معنی درمانی، با عطف توجه به گذرایی هستی و وجود انسانی، بجای بدبینی و انزوا، انسان را به تلاش و فعالیت فرا می خواند. بدبین کسی است که هرروز با ترس و اندوه به تقویم خود چشم دوخته، برگی از آن را جدا می کند و با جداکردن هر برگ به پایان رسیدن تدریجی تقویم را انتظار می کشد. اما فردی که به زندگی از دیدگاه فعالانه می نگرد، نه تنها برگ های کنده شده تقویم زندگی را دور نمی ریزد بلکه بر پشت هر یک از آن ها یادداشت مهمی نیز می نگارد تا بتدریج تقویم زندگی اش از "ناشده ها" و "ناکرده ها" به "شده ها"و "کرده ها" تبدیل شود.
پس او نقش خود را در زندگی فعالانه ایفا کرده و از عمر پشت سر گذاشته خود شادمان است. بنابراین چنین گذشته ای نمی تواند موجب غبطه ها و رشک ها باشد. از اساسی ترین رنج های آدمی، مرگ و جاودانگی است زیرا در جریان زندگی همواره خود را در حال گذر میان دو عدم -گذشته ای که از دست رفته و آینده ای که هنوز نیامده است- حس می کند"و تنها چیزی که برایش وجود دارد "لحظه" زمان "حال" است. آخرین فرآیند در جریان حیات مرگ است. در مرگ که در برگیرنده همه حوادث و جریانات گذشته فرد است جسم و فکر (روح) از دسترس فرد بیرون رفته و تغییر ناپذیر می گردد. همانگونه که انسان با نهادن خیری در گذشته آن را واقعیت بخشیده از خطر گذرا بودن می رهاند. همانطور هم در لحظه مرگ خود را به واقعیت مبدل می کند و به ابدیت می پیوندد. پس تولد و آغاز حیات به معنای واقعیت یافتن نیست بلکه مرگ چنین امری را تحقق می بخشد. چرا که"خویشتن انسان یک "بودن" نیست بلکه یک "شدن" است و این "شدن" هنگامی کامل می شود که زندگی به کمال یا "مرگ" آراسته گردد." گویی که مرگ آخرین مرز "حال" برای پیوستن به ابدیت است. زیرا گرچه مهر پایانی است بر همه استعدادها و توانایی ها، در عین حال سند معتبری است برای جاودانه شدن آدمی و در واقع" در لحظه مرگ است که آدمی "خویشتن" خود را خلق می کند." و با پیوستن به ابدیت باقی می شود.
3-آزادی
آزادی یکی از اساسی ترین پدیدارهای انسان است که نشانگر " توانایی های آدمی برای جدا کردن خویشتن او از خود است." یعنی آدمی می تواند فارغ از قید و بند شرایط در برابر مسائل و موانعی که با آن ها مواجه می شود، اتخاذ موضع کند و در واقع تصمیم بگیرد که تسلیم شود تا شرایط سرنوشتش را تعیین کنند یا ایستادگی نماید و بر آن ها غلبه یابد تا پا به بعد انسانی بگذارد.
از آنجا که فرانکل در روان درمانی خود همواره بر"معنا جویی" تاکید دارد، دین را نیز در همین راستا تعریف می کند: "دین تکاپوی بشر برای یافتن معنایی غایی یا نهایی در زندگی است."
یعنی رفتن به سمت دین برخاسته از درون فرد است و او بسوی انتخاب دین حرکت می کند نه اینکه چیزی او را به این امر وا داشته باشد. به بیان دیگر دین باوری نه تنها از سر جبر نیست که در این صورت"دین پنداری واهی می گردد" بلکه در نهایت آزادی و از سر مسئولیت پذیری است و این در مورد همه انسان ها صادق است زیرا "یک احساس مذهبی عمیق و ریشه دار در اعماق ضمیر ناهشیار (یا شعور باطن) همه انسان ها وجود دارد."
بنابراین احساسات دینی اموری عارضی و تحمیل شده از بیرون نیست بلکه ریشه در ناهوشیار روحانی ما دارد و این بدان معنی است که بر اساس برداشت خاصی از نظریه فطرت می توان گفت احساسات دینی از نظرگاه فرانکل، فطریند. یعنی دین داری امری ثانوی نیست که طی فرآیندی خاص حاصل شده باشد بلکه نهاد آن در درون آدمی ریشه دارد.
نگرش فرانکل به تعارض احتمالی بین علم و دین برگرفته از یک باور کلی است به این مضمون که در اغلب زمینه هایی که ایهام تناقض و تعارض میان علم و دین ایجاد شده است مرور زمان ثابت کرده که چنین تناقضی هرگز وجود خارجی و واقعی نداشته است زیرا که همگامی عملی آن دو به اثبات رسیده است و در واقع هیچ تناقضی یا تنافری در کار نیست لذا هیچگاه نباید از تعارض ظاهری هراسید و همواره (آزادی پژوهش های علمی باید این خطر را که یافته هایش ممکن است مخالف و متضاد با باورها و اعتقادات دینی باشد، بپذیرد زیرا هر یک از علوم مقطعی از واقعیت را نمایش می دهند و این تناقضات ظاهری، واقعیت را نقض نمی کند و قبول یکی مستلزم نفی دیگری نیست.)
منابع:
صدیقه ذاکر، ژورنال قبسات، 1377 شماره های 8و9
فرانکل ویکتور، انسان در جستجوی معنا، ترجمه دکتر نهضت فرنودی، مهین میلانی، تهران انتشارات درسا
ژورنال علمی یا ژورنال آکادمیک نشریه ای است که به صورت منظم پژوهش هایی را در زمینه یک رشته دانشگاهی خاص با استفاده از داوری همتا منتشر می کند .
محتویات این نشریات در قالب مقاله عرضه شده و غالباً شامل تحقیقات دسته اول، مقالات مروری و نقد کتاب است. به گفته نخستین سردبیر نشریه دانشگاهی جهان هنری اولد نبرگ هدف یک نشریه دانشگاهی :"دادن فرصتی به محققان در اثر گذاشتن بر دانش دیگران، مشارکت در بهبود دانش و دستیابی به تکامل فلسفی و علمی است ."
ژورنال های علمی با چاپ مقالات و نتایج پژوهش های سراسر جهان به ایجاد ساختار نظام مند در علم کمک میکنند.
در کشور ایران ژورنال های علمی باید از وزارت علوم مجوز دریافت نمایند .در حال حاضر حدود ۲۵۰۰ ژورنال علمی در در کشور مجوز دارند. از بین این ژورنال ها ۱۵۰۰ ژورنال توسط دانشگاهها و پژوهشگاههای سراسر کشور منتشر می شوند.
در اینجا به فهرست چند ژورنال علمی که در خصوص روانشناسی دین به فعالیت میپردازند اشاره و در پایان به آدرس سایت هایی که می توان به این ژورنال ها دست یافت اشاره میشود.
۱- فصلنامه روانشناسی و دین وابسته به موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی
۲- مجله روانشناسی فرهنگی وابسته به سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها
۳ -فصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی وابسته به پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
۴-مجله پژوهش های روانشناسی اسلامی وابسته به جامعه المصطفی
۵- نشریه مطالعات روانشناسی با رویکرد اسلامی وابسته به جامعه المصطفی
۶-مجله مطالعات فقه تربیتی وابسته به جامعه المصطفی
۷_ پژوهشنامه روانشناسی اسلامی وابسته به پژوهشگاه قرآن و حدیث
۸_ روانشناسی ارزشهای اخلاق اسلامی وابسته به دانشگاه پیام نور
۹-پژوهش در دین و سلامت
۱۰-دوفصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسی
۱۱- پژوهشنامه روانشناسی مثبت وابسته به دانشگاه اصفهان
۱۲-اسلام و پژوهش های تربیتی وابسته به موسسه امام خمینی
۱۳-فصلنامه قبسات
۱۴- فصلنامه اسلام و روانشناسی
در پایان به آدرس سایت هایی که می توان این ژورنال ها را در آنجا یافت اشاره می شود.
1_magiran.com
2_noor mags.ir
3-journals.sbmu.ac.ir
4-ravanshenasi.nashriyat.ir
5-civilica.com
6-elmea.com
7_shahroodut.ac.ir
8-qabasat.iict.ac.ir
9-islamicpsy.rihu.ac.ir
10-bou.ac.ir
11-ensani.ir
12-sid.ir
یکی از غریب ترین و مسحور کننده ترین جنبههای اندیشه نیچه شور و شوق مداومش برای مفهومی بودکه از آن ( عشق به سرنوشت ) یاد می کرد.مطلبی که از عبارت لاتین گرفته بود( پذیرش راسخانه و مشتاقانه هر آن چیزی که در زندگی برافراد گذشته است. )
انسان عاشق بر سرنوشت دنبال این نیست که چیزی را از گذشته خود پاک کند بلکه آنچه را که رخ داده از بد و خوب ،خبط ها و خردورزی ها را با قدرت و آغوش بازحق شناسی و نوعی شور مستی می پذیرد.
این تمرداز دستکاری و روتوش کردن گذشته در بسیاری از آثار نیچه به منزله یک فضیلت اعلام می شود.
در کتاب( اندیشه طربناک) که در دوره ای از سختی و عسرت شخصی این فیلسوف خلق شده است نیچه می نویسد:" میخواهم بیشتر و بیشتر بیاموزم تا در ضرورت جز زیبایی چیزی نبینم آن گاه از مردمی خواهم شد که جمال میآفریند."
مهر به سرنوشت
"بگذار از این به بعد این عشق من باشد؛ من بر زشتی لشکر نخواهم آراست، متهم نخواهم کرد، حتی اتهام زنان را نشان نمی کنم .تنها کار سلبی من چشم برگرداندن است و سرانجام آرزویم این است که روزی از آری گویان شوم."
نیچه چند سال بعد در ECCE HOMOنوشت: دستور من برای نیل به عظمت عشق به سرنوشت است. اینکه هیچ چیز را چه در گذشته یا آینده و یا در ابدیت طور دیگر نخواهیم.و نه تسلیم درهنگام ضرورت ونه پنهان داشتن آن،بلکه عشق به آن.
در بیشتر جنبه های زندگی اغلب اوقات ما برعکس عمل میکنیم. وقت زیادی صرف شمردن خطاهایمان می شود و نسبت به آن ها و پیچش سرنوشت افسوس می خوریم؛و معمولا در برابر هر چیزی که از تسلیم و رضا نشانه ای داشته باشد جبهه می گیریم وقصد می کنیم که سیاست و اقتصاد و مسیر تاریخ ... تغییر داده و بهتر شویم و لازمه این امر خودمان این است که خودمان در گذشته جمعی بی عمل نباشیم .
نیچه نیز خودش در بعضی از احوال خود این سرنوشت را می شناخت. نیچه در آثارش تاکید بر اثبات خود ابتکار عمل کم نیست . عبارت: "اراده معطوف به قدرت تجلی همین سرزندگی و چیرگی بر موانع می باشد. " لذا برای بسر آوردن زندگی خوب باید تعداد زیادی از عقاید متضاد را کنار همدیگر را مدیریت کنیم . ما به اندیشه ای نیاز داریم که زخم ها را بهبود بخشد.
نیچه از ما نمی خواهد در قابل تسلیم و رضای شکوهمند واراده بخرج دادن و تلاش یکی را انتخاب کنید بر اساس موقعیت ، حرکت فکری و فرهنگی بعدی را انتخاب کنیم . او در نظر دارد که جعبه ابزار ذهن ما بیشتر از یک دست افزار داشته باشد. بعضی موقعیت ها بطور خاص کار با فلسفه مبتنی بر اراده، پیش می رود. ودربعضی موارد باید قبول کنیم و با گریز ناپذیری نجنگیم .
درزندگی نیچه چیزهایی بود که تلاش می کرد آنهارا تغییر دهد وبر آنها چیره شود از محدویت خانواده در آلمان به کوههای آلپ سوئیس فرارکرد. تلاش کرد از تنگ نظری هیات علمی فرار کند و به دنبال نویسنده مستقل بودن رفت ،به دنبال همسری بود که معشوق باشد و هم همسفر روح.ولی در بسیاری از پروژههای خودسازی شکست خورد . نحوه افکاروالدین و اطرافیان اورا آزارمی داد.فروش کتابهایش بسیار بد بود و وضعیت اقتصادی او بسیار افتضاح بود.ودر بسیاری از موارد حسرت انجام کارهای گذشته خود را می خورد و با اگر های فراوانی (IF ONLY) را عنوان می کرد. مانند اگر قلمم مردم پسندتر بود ،اگر در فرانسه به دنیا آمده بودم و....
سیری در اندیشه نیچه (عشق به سرنوشت )برگرفته از کانال مدرسه زندگی فارسی
بخاطر همین افکار که خراش و فرسایش روحی بود ،که نهایتا اندیشه مهر به سرنوشت آرام آرام برای نیچه متقاعد کننده شد ،تسلیم و رضا چیزی بود که لازم داشت پس از ساعتها خویشتن کشتن و خود خوری عقل از سرش نپرد .
این اندیشه ای است که ما ساعت چهار صبح لازم داریم تا ذهن را آرام کنیم در حالی که از نیمه شب درحال پیچش درد با خودش می باشد.
این اندیشه ای است که یک روح آزرده می تواند باکمک آن می تواند با اولین پرتو خورشید رو برو شود .در اوج حالت تسلیم و رضا متوجه میشود که اوضاع نمی توانست جور دیگری باشد زیرا هرجور که هستیم و باشیم در شبکه ای در هم تنیده از وقایع و شرایط نوشته شده زندگی می کنیم با تولد ما شروع شده و ما از تغییر آن ناتوان هستیم . آن وقت در برابر اتفاق هایی که افتاده اعم ازتلخ و یا شیرین تسلیم بوده متعهد شویم وبا ویرانگری نخواهیم اوضاع بصورت دیگری پیش رود .اگر فاجعه بوده ما از مبدا بسوی مقصد پیش رفتیم درآن صورت باغم و خلسه ای خیس از اشک به تمام زندگی اعم از لحظات وحشتناک و یا ناب نادر آن یک آری( YES ) جانانه می گوییم . نیچه در نامه ای که در تابستان سال ۱۸۸۲برای دوستش فرستاد سعی کرد این حالت رضا را توصیف کند که یاد گرفته بود تا از عذاب ها رهایی یابد :"من در حال تسلیم دربرابر قضا و قدر هستم و نامش را مهر سرنوشت گذاشته ام آن طور که راضی هستم در میان آرواره های شیر بجهم "و این جایی است که پس از کلی حسرت ما هم باید یاد بگیریم گاهی به نیچه ملحق شویم .
کتاب کسوف خداوند نوشته مارتین بوبر و با مقدمه رابرت ام سلتزر و ترجمه آقایان عباس کاشف و ابوتراب سهراب در ۱۸۴ صفحه توسط نشر فرزان روز به زیور طبع آراسته شده است.
موضوع اصلی این کتاب که مجموعه نه سخنرانی آقای مارتین بوبر فیلسوف اتریشی در دانشگاههای آمریکا در سال ۱۹۵۱ با موضوع رابطه دین و فلسفه ایراد شده است که عناوین زیر مجموعه آن عبارتند از: گزارش در ارتباط با دو گفتگو، دین و واقعیت دین ، فلسفه عشق الهی ، ایده الوهیت، دین و تفکر مدرن، دین و اخلاق ،درباره تعلیق عنصر اخلاق، خدا و روح انسان و پاسخ کارل گوستاو یونگ میباشد.
وی معتقد است خداوند از چشم ما مستور است وی کسوف خداوند را کسوف نور الهی می نامد و میگوید در واقع مشخصه برههای تاریخی که اینک جهان از سر می گذراند درست مانند کسوف خورشید که چیزی بین خورشید و خود ما قائل می شود ،نه آنکه در نفس خورشید واقع گردد. لذا نام کتاب را کسوف خداوند نام نهاد و در واقع این نظریه بوبر در مقابل نظریه نیچه که عصر خود را از عصر مرگ خدا نامیده بود قرار دارد.
معتقد است که عدم توانایی ما برای داخل شدن در گفتگوی راستین با یکدیگر منبعث از عدم اعتماد به یکدیگر است و به خاطر این عدم اعتماد خداوند از چشم ما پنهان شده است. نگرانی عمده بوبر برگرفته از نبود بعد اخلاقی و روحانی در ابعاد گوناگون زندگی انسان اعم از زندگی اجتماعی سیاسی و اقتصادی عصر خود است
بوبردر این سخنرانی ها علل دوری انسان از خداوند را از دیدگاه فلسفی بیان کرده است . در فلسفه بوبر خداوند تویی ازلی است که تو های دیگر از آن نشأت میگیرند و کشف واقعیت روزمره از طریق گفتگو با تو ازلی و مطلق است.
در بخش دین و اخلاق فراگیرترین بحث تاریخی بوبر در کتاب کسوف خداوند درباره کوشش در جهت مرتبط ساختن تمایز بین خیر و شر با حقیقت مطلق می باشد
در بخش دین و فلسفه: اشکال تمایز ذاتی قائل بین دو حوزه فلسفه و حوزه دین و در عین حال روش صحیح فائق آمدن بر این اشکال هنگامی بر ما به خوبی آشکار می شود که دو شخصیت که هر یک نماینده یکی از این حوزه ها بودند یعنی اپیکور و بودا را برای کشف وجوه افتراق آنها مقابل هم قرار دهیم. در بخش گزارشی درباره گفتگو در تبیین این نظریه است که دین احساسی در روح انسان نیست بلکه مدخلی به واقعیت است،مدخلی به کل واقعیت بی تلخیص و اختصار.
بوبر در پرداختن به نظرات کارل گوستاو یونگ توجه خود را بر اشارات مابعد طبیعی روانشناسی دین از نظر یونگ متمرکز می سازد . بوبرعامل وحی را اینگونه تعریف می کند که جوهر انسانی بر اساس بر اثر اصابت آتش معنوی ذوب می گردد و ماحصل آن کلام یا بیانی است که از نظر مفهوم و شکل و دریافت و بیان انسانی است که معهذا شاهد ی صادق بر وجود آن ذاتی است که منشاء آن است وبر مشیت او دلالت میکند.
وی در بیان خود تحت عنوان عشق الهی و ایده الوهیت دریافت کوهن را که شخص اصولاً میتواند خداوند را فقط در حیز آرمانی دوست بدارد مورد انتقاد قرار میدهد و بیان می دارد که عشق رابطه ای است که بین دو شخص حقیقی به وجود می آید پیش از آن که توسط یکی از آنها به تصور آید.
در کتاب کسوف خداوند بیشتر توجه بوبر معطوف به شدت بی اعتنایی و تعرض اندیشه مدرن نسبت به اولویت تماس با توی الهی میباشد .
کتاب کسوف مجموعه مقالاتی است که طی آن بوبر برداشت مبتنی بر گفتگو و خود را در تقابل با بعضی از مهمترین جریان جریانهای فکری قرن بیستم قاره اروپا از جمله جریانهای نوکانتی و اگزیستانسیالیزم و روان درمانی قرار میدهد.
کلیپی در مورد کتاب کسوف خداوند